[jimin part 24]
بامداد عاشقی
خلاصه حموم رفتیم ، بادیگارد لباس هامون رو آورد ، منم پوشیدم واقعا احساس تمیزی میکردم . [ اسلاید بعد ] روی صندلی بیرون نشستم تا جیمین از تو بیاد بیرون .
جیمین : ا/ت من ...
" جیمین "
ا/ت خوابش برده بود ، دلم نیومد بیدارش کنم . بغلش کردم ، سوار ماشین شدم ( بادیگارد رانندگی میکنه)
سرش رو روی پام گذاشتم تا برسیم .
فردا صبح=
" ا/ت "
از خواب بیدار شدم ، من کجا خوابیده بودم .
متوجه حضور یه نفر که منو از پشت بغل کرده بود شدم . جیمین : از بغلم تکون نخور ، بیا برای چند دقیقه همینجوری بمونیم .
ا/ت : جیمینا من باید برم . یهو بلند شد ؛
جیمین : کجا بری ، تازه دیشب فقط بود .
ا/ت : اگه هیون کی بیاد ببینه من نیستم منو میکشه . جیمین : اولا غلط میکنه بزنتت ، دوما نمیخوای پیشم باشی ؟ ( قیافش رو ناز کرد ) ا/ت : مگه میشه من موچیه خوشگلم رو ول کنم ، فقط بزار بهش زنگ بزنم ببینم کی میخواد بیا . جیمین : باش .
گوشیم رو برداشتم ، بهش زنگ زدم .
هیون کی : جونم ، ا/ت : سلام عزیزم ، با گفتن این کلمه جیمین محکم زد به دستم .
ا/ت : خوب میخواستم بدونم کی میای ؟ هیون کی : فردا صبح زود خونه ام ، چطور ؟
ا/ت : یه چیز میگم عصبانی نشو ...
هیون کی : باز چی شده ؟ ا/ت : من خونه ی یونا خوابیدم ، ببخشید که بهت نگفتم آخه دیشب گوشیم خاموش بود ، میشه امشبم بمونم فردا صبح بیام ؟ هیون کی : عزیزم چرا معذرت خواهی میکنی ، اشکال نداره ، اون بهترین دوستته ، هر جور راحتی دوست داشتی امشبم بمون .
ا/ت : وای ( ذوق ) مرسی ، دوست دارم . هیون کی : منم دوست دارم ، من باید برم .
ا/ت : باشه ، خدافظ
قطع کردم .
جیمین : جلوی من خیلی خوب لاو میترکونیا ( عصبانی ) ا/ت : ببخشید عزیزم ، اون روز گفتی باهاش صمیمی شو تا نقشه عمل بشه .
جیمین : باشه حالا اشکال نداره :)
ا/ت : فعلا دراز بکش ، خیلی وقته پیشت نخوابیده بودم . جیمین دستش رو باز کرد به معنیه بیا بغلم ؛ رفتم بغلش .
فردا صبح =
ا/ت : من دیگه رفتم . جیمین : مراقب خودت باش . ا/ت : ( بوس فرستاد )
در رو باز کردم و با چیزی که حتی فکرش هم به سرم نزده بود روبه رو شدم .
.......
.......
.......
هیون کی : مشتاق دیدار ا/ت خانم .
ا/ت : عزیزم .... بهت توضیح میدم .(استرس)
هیون کی : نمیخواد توضیح بدی ، خوب شد به لوکیشن گوشیت وصل بودم وگرنه قرار بود تمام مدت به من دروغ بگی . به بادیگاردش اشاره کرد که بیاد منو بگیره ؛
ا/ت : ولم کن .... میخو..ای چیکار کنی ( گریه )
" جیمین "
اسلحم رو در اوردم و روی سر بادیگاردش گذاشتم ، جیمین : ولش کن ، اگه بهش آسیب بزنی یه گلوله حرومت میکنم .
ولش کرد ، دست ا/ت رو گرفتم و پشت خودم قایم کردم . هیون کی : ا/ت بیا پیش من .
ا/ت : نمیخوام ( داد ) ، برام الان هیچی مهم نیس ، مهم اینه که بابام بیاد ملاقاتم ، جیمین حالا وقتشه ، بخیه ی دستم رو پاره کردم .
خلاصه حموم رفتیم ، بادیگارد لباس هامون رو آورد ، منم پوشیدم واقعا احساس تمیزی میکردم . [ اسلاید بعد ] روی صندلی بیرون نشستم تا جیمین از تو بیاد بیرون .
جیمین : ا/ت من ...
" جیمین "
ا/ت خوابش برده بود ، دلم نیومد بیدارش کنم . بغلش کردم ، سوار ماشین شدم ( بادیگارد رانندگی میکنه)
سرش رو روی پام گذاشتم تا برسیم .
فردا صبح=
" ا/ت "
از خواب بیدار شدم ، من کجا خوابیده بودم .
متوجه حضور یه نفر که منو از پشت بغل کرده بود شدم . جیمین : از بغلم تکون نخور ، بیا برای چند دقیقه همینجوری بمونیم .
ا/ت : جیمینا من باید برم . یهو بلند شد ؛
جیمین : کجا بری ، تازه دیشب فقط بود .
ا/ت : اگه هیون کی بیاد ببینه من نیستم منو میکشه . جیمین : اولا غلط میکنه بزنتت ، دوما نمیخوای پیشم باشی ؟ ( قیافش رو ناز کرد ) ا/ت : مگه میشه من موچیه خوشگلم رو ول کنم ، فقط بزار بهش زنگ بزنم ببینم کی میخواد بیا . جیمین : باش .
گوشیم رو برداشتم ، بهش زنگ زدم .
هیون کی : جونم ، ا/ت : سلام عزیزم ، با گفتن این کلمه جیمین محکم زد به دستم .
ا/ت : خوب میخواستم بدونم کی میای ؟ هیون کی : فردا صبح زود خونه ام ، چطور ؟
ا/ت : یه چیز میگم عصبانی نشو ...
هیون کی : باز چی شده ؟ ا/ت : من خونه ی یونا خوابیدم ، ببخشید که بهت نگفتم آخه دیشب گوشیم خاموش بود ، میشه امشبم بمونم فردا صبح بیام ؟ هیون کی : عزیزم چرا معذرت خواهی میکنی ، اشکال نداره ، اون بهترین دوستته ، هر جور راحتی دوست داشتی امشبم بمون .
ا/ت : وای ( ذوق ) مرسی ، دوست دارم . هیون کی : منم دوست دارم ، من باید برم .
ا/ت : باشه ، خدافظ
قطع کردم .
جیمین : جلوی من خیلی خوب لاو میترکونیا ( عصبانی ) ا/ت : ببخشید عزیزم ، اون روز گفتی باهاش صمیمی شو تا نقشه عمل بشه .
جیمین : باشه حالا اشکال نداره :)
ا/ت : فعلا دراز بکش ، خیلی وقته پیشت نخوابیده بودم . جیمین دستش رو باز کرد به معنیه بیا بغلم ؛ رفتم بغلش .
فردا صبح =
ا/ت : من دیگه رفتم . جیمین : مراقب خودت باش . ا/ت : ( بوس فرستاد )
در رو باز کردم و با چیزی که حتی فکرش هم به سرم نزده بود روبه رو شدم .
.......
.......
.......
هیون کی : مشتاق دیدار ا/ت خانم .
ا/ت : عزیزم .... بهت توضیح میدم .(استرس)
هیون کی : نمیخواد توضیح بدی ، خوب شد به لوکیشن گوشیت وصل بودم وگرنه قرار بود تمام مدت به من دروغ بگی . به بادیگاردش اشاره کرد که بیاد منو بگیره ؛
ا/ت : ولم کن .... میخو..ای چیکار کنی ( گریه )
" جیمین "
اسلحم رو در اوردم و روی سر بادیگاردش گذاشتم ، جیمین : ولش کن ، اگه بهش آسیب بزنی یه گلوله حرومت میکنم .
ولش کرد ، دست ا/ت رو گرفتم و پشت خودم قایم کردم . هیون کی : ا/ت بیا پیش من .
ا/ت : نمیخوام ( داد ) ، برام الان هیچی مهم نیس ، مهم اینه که بابام بیاد ملاقاتم ، جیمین حالا وقتشه ، بخیه ی دستم رو پاره کردم .
۴۴.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.